نخستین پرچمدار مقابله با ایجاد دو قطبی در تاریخ مشهد

آیت‌الله میرزا حبیب مجتهد خراسانی، فقیه، عارف، ادیب و عالم سیاسی نامدار مشهد در دوره معاصر نقش مهمی در تقابل با تندروی‌ها و ممانعت از فعالیت جریان نفوذ در میان حرکت‌های مردمی خراسان دوره مشروطه داشت و به همین دلیل، او را در سال 1288 مسموم کردند و به شهادت رساندند.

نخستین پرچمدار مقابله با ایجاد دو قطبی در تاریخ مشهد

فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها- خراسان نوشت: «از داغ غمت هر که دلش سوختنی نیست / از شمع رخت محفلش افروختنی نیست / … / گویند که در خانه دل هست چراغی / افروخته، کاندر حرم افروختنی نیست»؛ همه کسانی که در دهه 1370، تولیدات جدید موسیقایی را دنبال می‌کردند، گوش شان با این شعر آشناست؛ شعری پرمعنا و مفهوم که محمد اصفهانی آن را در تصنیفی با نام «خانه دل» می‌خواند و جذابیت فوق‌العاده‌ای برای جوانان آن دوره داشت. با این حال، شاید کمتر کسی بداند که سراینده شعر این تصنیف زیبا، عالمی عارف و فقیهی ارجمند به نام آیت‌الله میرزا حبیب‌الله مجتهد خراسانی است که دیوان شعر او، با مقدمه‌ مبسوط فرزندش «علی حبیب»، چند دهه قبل منتشر شد و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت. شخصیت آیت‌الله میرزا حبیب خراسانی، با وجود شهرتش در عرصه شعر و ادب و تا حدودی شناخته شدن در کسوت عالمی عارف، همچنان برای بسیاری از مردم ما و به ویژه، همشهری‌های او، ناشناخته‌است. شاید کمتر کسی بداند که میرزاحبیب، یکی از فعالان سیاسی عصر مشروطه بود و پیش از آن نیز، در جریان نهضت تنباکو، نقشی مهم و کلیدی در مشهد ایفا کرد. او به عنوان شاگرد مبرّز میرزای شیرازی، با وجود برخورداری از روحیه ای لطیف و آرام، از جریان‌های سیاسی و شرایط اجتماعی آن روزگار ایران غافل نبود و هنگامی که حضورش لازم و ضروری به نظر می‌رسید، از هیچ مساعدتی خودداری نمی‌کرد. آیت‌الله میرزاحبیب خراسانی، چنان که در این نوشتار به تفصیل بررسی خواهد شد، در هیاهوی روزهای پرالتهاب انقلاب مشروطه، استبداد صغیر و ماه‌های پس از فتح تهران، هیچ‌گاه جانب اعتدال را رها نکرد و همواره مردم و اطرافیان خود را از ایجاد دوقطبی در جامعه، با هر عنوان و رویکردی، برحذر می‌داشت و می‌کوشید زمینه صلح و سازش را میان جریان‌های سیاسی و اجتماعی فعال فراهم کند؛ هر چند که برخی تندروها، شخصیت معتدل و میانه‌روی میرزا حبیب را برنتابیدند و طبق گزارش فرزندش، «علی حبیب»، میرزا را اواخر تابستان سال 1288، با شربت مسموم ترور کردند و به شهادت رساندند.  عالمی آشنا با مقتضیات زمان آیت‌ا… میرزا حبیب‌ا… مجتهد خراسانی، روز 9 جمادی‌الاول سال 1266 / 3 فروردین سال 1229، در شهر مشهد متولد شد و تحصیل علوم دینی را در مدارس علمیه این شهر مقدس آغاز کرد. وی در ایام جوانی، با جمعی از دوستان و همفکرانش، حلقه‌ای معرفتی را به نام «اصحاب سراچه» (به تقلید از نام اصحاب صُفّه در مدینه) تشکیل داد. این گروه در خانه‌ای محقر، جایی نزدیک مسجد گوهرشاد، گرد هم می‌آمدند و علاوه بر عبادت و تهذیب نفس، به تبادل نظر در مباحث اجتماعی و گاه سیاسی می‌پرداختند. اصحاب سراچه، کمک به مردم را جزو وظایف خود می‌دانستند و در ردیف امور عبادی‌شان قرار می‌دادند و به همین دلیل، در میان مردم از محبوبیت فراوانی برخوردار بودند. نکته جالب توجه در رویکرد رفتاری میرزاحبیب خراسانی و یارانش، در دوران جوانی و عهد فعالیت اصحاب سراچه، توجه آن ها به مقوله وحدت اسلامی بود که ظاهراً ریشه در آشنایی شان با تفکرات سیدجمال‌الدین اسدآبادی داشت. دکتر غلامرضا جلالی، تاریخ‌پژوه معاصر، در مقاله‌ای با عنوان «نهضت مشروطه و سرنوشت 3 رویکرد سیاسی علمای مشهد»، به تفصیل این رویکرد اصحاب سراچه را مورد توجه قرار داده‌است و درباره آن ها می‌نویسد: «زین‌العابدین سبزوارى، از اصحاب سراچه که بعدها در جنبش مشروطه، با عنوان ریاست طلاب خراسان، به پشتیبانى از مشروطه برخاست و از این رو به رئیس‌الطلاب شهرت یافت، صبح‌ها، در اوج محبوب بودن اصحاب سراچه ـ سال‌ها پیش از انقلاب مشروطه ـ در یکى از شبستان‌هاى مسجد جامع گوهرشاد، جلوس مى‌کرد و تا اذان ظهر، به بحث و گفت‌وگو درباره مسائل اجتماعى ـ سیاسى براى طلاب مى‌پرداخت. از جمله جستارهایى که در این نشست‌ها از او نقل کرده‌اند، پیشرفت کشورها و ملت‌هاى غرب در علم و صنعت، واپس‌ماندگى مسلمانان در امور دینى و دنیوى، تعصب‌هاى بیهوده و عمر بر بادده شیعه و سنى است.» طبعاً این دیدگاه‌ها به مذاق برخی از متحجران خوش نمی‌آمد، از این رو، زمینه برخورد با میرزاحبیب و یارانش را فراهم کردند و آصف‌الدوله، حاکم وقت خراسان، فرمان تبعید آن ها را به درگز صادر کرد؛ اقدامی که البته با مقاومت و حمایت مردم، ناتمام ماند و میرزاحبیب، در پی همین برخورد، راه عتبات را پیش گرفت و در محضر درس میرزای بزرگ شیرازی حاضر و به عنوان یکی از شاگردان مبرّز وی شناخته‌ شد. میرزا بعد از بازگشت به مشهد، به عنوان مجتهد برجسته شهر، به حل و فصل امور مردم مشغول بود و جایگاه اجتماعی او نیز، بیش از گذشته ارتقا یافت. میرزاحبیب خراسانی در جریان نهضت تنباکو، با همکاری شیخ محمدتقی بجنوردی، پرچمدار مبارزه با استعمار انگلیس در شهر مشهد بود و این مسأله بر اعتبار و جایگاه وی در میان مردم، بسی افزود. همراهی با نهضت مشروطیت بدیهی بود که میرزاحبیب خراسانی، با وجود تفکرات اصلاح‌طلبانه و در عین حال معتدلانه خود، طرفدار مشروطیت و از میان برداشتن حکومت استبدادی باشد. او در مشهد، همسو با علمای مشروطه‌خواهی مانند آیت‌ا… محمد آقازاده و شیخ ذبیح‌ا… مجتهد قوچانی، به حمایت از نهضت مشروطیت برخاست. میرزا نه فقط برای تأسیس انجمن‌های مشروطه‌خواهی گام محکمی برداشت و   «انجمن معدلت رضوی» را تاسیس کرد، بلکه بخشی از منزل خود را در محله چهارباغ مشهد، در اختیار انجمن ایالتی خراسان گذاشت و خود نیز برای مدتی، ریاست این انجمن راهبردی مشروطه‌خواه را برعهده گرفت. مقبولیت میرزا در میان مردم، نقش مهمی در نهادینه شدن تفکر مشروطه‌خواهی در مشهد داشت. با این‌حال، از همان نخستین ماه‌های پیروزی انقلاب مشروطه، اتفاقاتی در مشهد افتاد که آیت‌ا… میرزاحبیب خراسانی را به برخی از فعالان این عرصه مشکوک و از تحقق آرمان‌های ملی و دینی نهضت مشروطیت ناامید کرد. شاید اگر اطلاعاتی درباره این جریان و فعالیت آن در مشهد نداشته‌ باشیم، نتوانیم دلیل ناامیدی میرزا و در پی آن، جدایی تدریجی‌اش را از جریان مشروطه‌خواهی دریابیم. فعالیت «حزب مجاهد» و آغاز بحران در مشهد شاید کمتر کسی بداند که نخستین حزب تاریخ ایران، در مشهد تأسیس شد؛ «حزب مجاهد» که در واقع شعبه‌ای از حزب «همّت» در باکو بود. حزبی با رویکردهای چپ گرایانه که به شدت تحت تأثیر جریان‌های سوسیالیستی فعال در روسیه قرار داشت. حزب همّت در سال 1284ش، حدود یک سال قبل از پیروزی نهضت مشروطیت، در باکو تأسیس شد و به فاصله کمی، حیدرخان عمواوغلی، چهره معروف سیاسی عصر مشروطه و از چپ گرایان و سوسیالیست‌های مشهور که در سال 1279ش، به عنوان مهندس برق وارد مشهد شده‌بود، شعبه این حزب را در مشهد، با عنوان «حزب مجاهد» دایر کرد. تأسیس این حزب، ابتدا در قفقاز و بعد در مشهد، در واقع تلاش سوسیالیست‌های روسیه برای نفوذ در میان مسلمانان بود. به همین دلیل، اعضای هسته مرکزی حزب، دیدگاه‌های سیاسی و عقیدتی خود را آشکار نمی‌کردند و رفتاری کاملاً التقاطی از خود بروز می‌دادند؛ هم سوسیالیست و مدعی طرفداری از تغییرات جهانی به نفع طبقه کارگر بودند، هم لیبرال و طرفدار سرمایه‌داری و تجارت آزاد و هم ناسیونالیست و طرفدار تفکرات میهن‌پرستانه. در عین حال، اعضای حزب خود را متمایل به شعائر اسلامی هم نشان می‌دادند و به موازات آن، در برابر علما هم موضع می‌گرفتند! اواخر شهریورماه 1286ش، حزب مجاهد نخستین کنگره خود را در مشهد برگزار کرد، کنگره‌ای که البته دستاورد خاصی نداشت. سرکردگان حزب توافق کرده‌بودند که مرکزیت در اختیار فعالان حزب در باکو باشد؛ موضوعی که اعضای عادی از آن اطلاعی نداشتند. طولی نکشید که حزب مجاهد که برخی مورخان آن را شعبه‌ای از حزب «اجتماعیون عامیون» نیز می‌دانند، فعالیت‌های خود را در مشهد افزایش داد و کوشید تا سکان هدایت مشروطه‌خواهان را به دست گیرد؛ رویکردی که البته با وجود علما و تمایل عامه مردم به آن ها، امکان نداشت. به همین دلیل، اعضای حزب می‌کوشیدند در ظاهر، خود را به علما نزدیک کنند، اما مرام و مسلک آن ها، بر صاحب‌نظران پوشیده نبود. تقریباً اکثر علمای میانه‌رو می‌دانستند که همکاری حزب با علمای مشروطه‌خواه، یک رفتار تاکتیکی است. برخی از همفکران آن ها، بعدها آیت‌ا… سیدعبدا… بهبهانی، یکی از علمای نامدار مشروطه‌خواه در تهران را ترور کردند و به قتل رساندند. حزب مجاهد و طرفداران آن که عمدتاً شامل قفقازی‌های مقیم مشهد می‌شدند، بعد از سقوط استبداد صغیر در مشهد قدرتی به هم زدند و برای حفظ این قدرت، به ابزار ترور و تهدید روی آوردند. تقریباً از اوایل تابستان سال 1288ش، مشهد شاهد تحرکات تروریستی نهان و آشکار فراوانی شد و این جو توام با ارعاب، در پاییز همان سال نیز ادامه پیدا کرد. این گروه که خود را وارث و صاحب مشروطیت می‌دانست، بعد از برخورد شدید با علمای مخالف مشروطه، سعی کرد علمای معتدل را با خود هم‌داستان کند و چون موفق به این کار نشد، به تهدید و ترور آن ها نیز اقدام کرد. مقاومت میرزاحبیب در برابر جریان تندرو ظاهراً میرزاحبیب خراسانی مشروطه خواهان تندرو را به خوبی شناخته‌بود. به همین دلیل، از اواخر سال 1286ش، با این که به اصل مشروطیت همچنان اعتقاد داشت و آن را برای حال مردم مسلمان مفید می‌دانست، به تدریج فاصله خود را با آن ها زیاد کرد. این وضعیت، بعد از سقوط استبداد صغیر و قدرت یافتن دوباره مشروطه‌خواهان، جدی‌تر شد. جماعت «حزب مجاهد» که از نفوذ وی در میان مردم خبر داشت، از میرزاحبیب خراسانی دعوت کرد تا از ملک شخصی‌اش در «بحرآباد» به مشهد بیاید و با مشروطه‌خواهان همراهی کند؛ چرا که انزوای وی، شائبه مخالفتش با مشروطیت را تقویت می‌کند، اما پاسخ میرزا از تمایل نداشتن وی به این کار خبر می‌داد: «همین که حال تشرف داشته باشم به حرم مشرف خواهم شد.» چندی بعد، مشروطه‌خواهان تندرو کوشیدند مسئله مخالفت و رغبت نداشتن میرزاحبیب را به توهّم اختلاف تُرک و فارس گره بزنند و او را به دشمنی با ترک‌زبانان متهم کنند (مشروطه‌خواهان مشهد، عموماً از مهاجران قفقازی و تُرک‌زبان بودند). میرزا در پاسخ به این ادعای کذب گفته‌بود: «حکایت تُرک و فارس نیست، انقلابی است عمومی، برای از میان برداشتن حکومت استبداد. علمای اعلام حکم داده‌اند، همه جا آشوب برپاست. صلاح نیست خراسانی‌ها در این موضوع مخالفت کنند. خارجیان در کمین هستند، ممکن است ایالات را به روی یکدیگر وادارند و کار را به جنگ‌های داخلی بکشانند و مقاصد خود را انجام دهند.» این پاسخ سربسته، به تندروها فهماند که میرزاحبیب از چند و چون کار آن ها آگاه است و در ضمن، حاضر نیست با حضورش در مشهد و حمایت از جریان تندرو، فضای دوقطبی ایجاد و زمینه را برای اسلحه‌کشیدن روی مردم بی‌گناه فراهم کند. تندروها که این رویکرد را به ضرر خود می‌دیدند، به خشونت روی آوردند؛ حاجی فاضل، یکی از دوستان قدیمی میرزاحبیب و از اصحاب سراچه را در تابستان سال 1288 ترور کردند. مشهور شد که ترور وی، کار اعضای حزب بوده‌است. مدتی بعد نیز حاج‌حسن بالاخیابانی، از نزدیکان میرزاحبیب، توسط مشروطه‌خواهان تندرو، مقابل خانه آیت‌ا… به چوب بسته شد. میرزاحبیب که شرایط را این‌گونه دید، تصمیم به مهاجرت گرفت و خواست به مدینه برود و مجاور حرم نبوی شود، اما دشمنان وی که خروج میرزا را از مشهد، شکست فاحشی می‌دانستند، مانع شدند و او را باز گرداندند. میرزاحبیب خراسانی، دوباره به بحرآباد رفت. مدتی پس از آن، مشروطه‌خواهان تندرو به بهانه دیدار با وی، راهی بحرآباد شدند. ساعتی بعد از مراجعت آنها از آن دیدار، حال میرزا حبیب متغیّر شد و درگذشت. طبق گزارش خویشان و نزدیکانش  ، او را با شربت «قره‌قات» (تمشک کوهی) مسموم کرده بودند. پیکر آیت‌ا… میرزاحبیب‌ا… مجتهد خراسانی، با حضور پرشکوه و گسترده مردم مشهد تشییع و در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده‌ شد./جواد نوائیان رودسری پایان پیام/ت