جان‌فدا| روایت دیدار جانبازان قطع نخاع اصفهان با سردار دل‌ها/ ماجرای غذای نذری و 2 انگشتر هدیه از حاج قاسم

محرم سال ۱۳۹۶ و چند ماه پس از شهادت شهید حججی، حاج قاسم برای سخنرانی به اصفهان می‌آید، بعد از آن به آسایشگاه جانبازان می‌رود و با همرزمان قدیمی خود دیدار و گفت‌و‌گو می‌کنند، روایتی از این دیدار را در این گزارش بخوانید.

جان‌فدا|  روایت دیدار جانبازان قطع نخاع اصفهان با سردار دل‌ها/ ماجرای غذای نذری و 2 انگشتر هدیه از حاج قاسم

به گزارش سکانس از اصفهان، محرم سال ۱۳۹۶ و چند ماه پس از شهادت شهید حججی بود که حاج قاسم سلیمانی برای سخنرانی در هیأت رزمندگان به اصفهان آمدند، ایشان در این سفر، در کنار برنامه‌های مختلفی که داشتند سری هم به مراسم عزاداری آسایشگاه جانبازان شهید مطهری زدند و دقایقی را در کنار هم‌رزمان قدیم خود سپری کردند. شاید روایت این روضه از مواردی است که کمتر به آن پرداخته شده و سالگرد شهادت حاج قاسم بهانه‌ای شد تا به سراغ افراد حاضر در آن مراسم برویم و روایتی از آنچه که آن شب میان فرمانده و هم‌رزمان گذشته بشنویم.

«۵ مهر ۱۳۹۶-حضور حاج قاسم سلیمانی در هیأت رزمندگان اصفهان» حاج قاسم احوال تک تک جانبازان را جویا شد منصور بنایی‌زاده، جانباز قطع‌نخاع دفاع مقدس در خصوص آشنایی خود با حاج قاسم اظهار داشت: حاج قاسم را به‌عنوان یکی از فرماندهانی که جای او در قلب رزمندگان بود می‌شناختم اما تنها دیدارم با او در سال ۱۳۹۶ بود. وی افزود: حاج قاسم در آن سال به هیأت رزمندگان دعوت شدند و در ادامه این سفر از یکی از معاونان‌شان خواستم سردار ملاقاتی با جانبازان داشته باشند و ایشان با اینکه وقت‌شان کم بود و باید به مأموریت می‌رفتند این دعوت را قبول کردند. بنایی‌زاده با بیان اینکه حدود ساعت ۱۱ شب بود که تماس گرفتند و اعلام کردند سردار در حال آمدن است و دوستانم را مطلع کردم، یادآور شد: در آن شب حدود ۱۵۰ نفر از جانبازان در مراسم بودند و سردار تک تک آن‌ها را در آغوش گرفتند و جویای احوال آن‌ها شدند.

  ماجرای غذای نذری و ۲ انگشتر هدیه از سردار  این جانباز دفاع مقدس با یادآوری اینکه زمانی که سردار سوار ماشین شدند همراه‌شان گفتند که سردار می‌خواهند به فرودگاه بروند و اگر نذری هست بیاورید اما غذاها در ماشین دیگری بود و گفتند نمی‌توانیم صبر کنیم، تصریح کرد:‌ همان موقع خودم را به غذاها رساندم. به همراه سردار زنگ زدم و پرسیدم کجا هستید که گفتند جاده فرودگاه و قرار شد خودم را سریع به آن‌ها برسانم؛ غذاهای نذری را به آن‌ها دادم و سردار ۲ انگشتر یکی برای خودم و یکی برای دخترم دادند.